دخترم من وبابایی تواین چند وقت که شما به دنیا اومده بودی سفر نرفته بودیم گذاشته بودیم شما کمی بزرگتر بشی بعد بریم خواستیم ببریمت مشهد ولی هوا خیلی گرم بود شما اذیت میشدی به خاطر همین رفتیم ده مامان کبری تو ساوه نزدیک بود شما ام زیاد اذیت نمیشدی ولی با این وجود من کلی استرس داشتم نکنه دور از جون مریض بشی ولی خداروشکر خیلی خوب بود اصلا اذیتم نکردی چون همه دست جمعی رفته بودیم اصلا حوصلت سر نمیرفت همش با خاله اکرم بودی خیلی شمارو میبرد بیرون بهمون خیلی خوش گذشت شما خیلی خاله اکرمت ودوست داری همش باهات حرف میزنه خیلی برات شعر میخونه وبازی میکنه شما ام خیلی میخندی عزیزم چند تااز عکسای سفرمون وبرات میذارم تواین سفر چهار ماه پانزده روزت بود  ...